بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 129833
کل یادداشتها ها : 61
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است.
چرا آب به گلدان نرسیده است.
چرا لحظه ی باران نرسیده است و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد ..........گل زخم نمک خورد............ زمین مرد............... زمان بر سر و دوشش غم واندوه به انبوه فقط برد........فقط برد....... زمین مرد........زمین مرد........
خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی.
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس.
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم.
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عذا کرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه.
بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله عزیز دو جهان یوسف در چاه.
دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده.
همراه نسیم سحری رو پر فطرس معراج نفس گشته هوایی وسپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد .
نگهم خواب ندارد.
قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد .
شب من روزن مهتاب ندارد.
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دل سوخته ارباب ندارد.
توکجایی؟.................توکجایی؟.......شده ام باز هوایی..............شده ام باز هوایی.............گریه کن گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آنرا و اگر طاقتتان هست هنوز من نفسی روضه ز مقتل بنویسم وخودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است.
به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است.
که این روضه مشکوف لهوف است.
عطش بر لب عطشان لغات است و صدای طپش سطر به سطرش همگی موج زن آب فرات است که ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیرالکربات است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشا ز بالای بلندی الف قامت او دال همه هستی او.
در کف گودال سپس آه که (الشمر) خدایا چه بگویم که شکستند سبو را و بریدند دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از طپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی............توکجایی؟............توکجایی؟