بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 129882
کل یادداشتها ها : 61
صبح بی تو رنگ بعداز ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو میگویند تعطیل است کار عشق بازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم ، یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
در هوای عاشقان پر میکشد با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد